بنياد فرهنگی کمال

هم انديشی، ادبيات، دگرانديشی 

 

دگرانديشی

گيرم که زدشمن گله آری بر دوست

چون دوست جفا کند چه خواهی کرد

 سخن در صلاح است و تدبير وخوی

نه در اسب و ميدان و چوگان و گوی

سعدی

اگر روشنفکرنتواند دربرابرهجوم فرهنگی، سياسی ونظامی غرب، نارسائيهای واقعی را شناسائی کند، چگونه ميخواهد برای ريشه يابی شوربختی خود به قرنها پيش سفر کند که مهمترين نتيجه آن خلع سلاح ملتهای زيرسلطه خواهد بود؟  بايد از آنها که خواستار دخالت نظامی ويا غيرنظامی غرب در حل مشکل ايران هستند پرسيد آيا آمريکا در تحريم اقتصادی عراق وبدنبال آن حمله به اين کشور ميتوانست مشکلات امروز را پيش بينی کند؟  پاسخ مثبت، منفی ويا هر توجيه ديگری اين واقعيت را نفی نميکند که درس تاريخی غرب از روشنفکران رنسانس بمراتب آموزنده تراست که خردگرائی آنها دربرابر قدرت کليسا نه تنها هيزم کش آتش خانمانسوز جنگهای جهانی اول و دوم شد، بلکه نفی معنويات هم مغاير خردگرائی بمفهوم واقعی آن بود وهم باعث تولدی ديگراز قدرت کليسا در خدمت امپرياليزم گرديد